به نام خدا

( خاطرات دوران انقلاب در شهر جهرم )
“” برگرفته از کتاب دایی محمد “”
— بخش چهارم —
راوی محترم : جناب آقای حاج محمد سوادی
(( همکاری برخی از نیروهای شاغل در نظام طاغوت با انقلابیون ))
… در یکی از روزهای سال ۱۳۵۶ در شهر قم بودم و قصد مسافرت به شیراز و سپس جهرم را داشتم . تعدادی از اطلاعیه های جدید حضرت امام خمینی (ره ) و اعلامیه های گروه ها و تشکل ها ، نوارهای سخنرانی و کتاب های ضد رژیم پهلوی تهیه شده بود که باید ابتدا به شیراز و سپس به جهرم منتقل نمایم . سه نفر از دوستان شیرازی من برای سفر به این شهر اعلام آمادگی کردند . خوشبختانه یکی از آن ها ماشین داشت ، با شور و هیجان وصف نشدنی ، همه جای ماشین از باربند ، جعبه عقب و هر کجا که امکان داشت را پر از نوار ، کتاب و اطلاعیه نمودیم و با امید و توکل بر ایزد یکتا ، حرکت کردیم . در مسیر قم – شیراز در خصوص فعالیت های خود صحبت می کردیم تا این که اضطراب بازرسی وجود ما را فرا گرفت . یکی از برادران با توجه به اطلاعات خاصی که از راه ها داشت ، گفت : که فقط در پلیس راه دلیجان ، ایست و بازرسی است ، که من آنجا یک آشنا دارم و ان شاء الله عبور خواهیم کرد .
اندک اندک به پلیس راه نزدیک می شدیم . دلهره ی زیادی داشتیم . قلبم هر لحظه تند تر در تنگنای سینه می تپید ، گویی در پی راهی برای نجات از زندان تن بود . بالاخره رسیدیم . مآموری دستور ایست داد .! دوستمان پس از احوال پرسی با وی ، گفت : اتفاقاً داشتیم می ایستادیم .! چون از بستگان سرکار لطفی هستیم و می خواهیم ایشان را ببینیم . مآمور گفت : بله هستند و رفت ایشان را صدا کرد. سرکار لطفی آمد ، همه ی ماجرا را به وی توضیح دادیم . گفت : بروید … اشکالی ندارد .! پس از عبور ، همه ی ما احساس پرنده ای دربند را داشتیم که رها می شود و آزادانه در آسمان آبی ، پر می گشاید…
به یاری پروردگار ، به شیراز رسیدیم و بخشی از اطلاعیه ها ، نوارها و کتاب ها در این شهر توزیع شد و پس از رسیدن به جهرم نیز ، بخش دیگری از آن در بین عموم مردم توزیع گردید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up